خاطره ای از آیت الله فاضل لنکرانی
آن وقت که رفته بودم خدمتشان. آن موقع در ناجا بودم. گفتند: من 50 سال است دارم اسلام می خوانم. بگذار خلاصه اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به جای مستحبات، تا می توانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بینداز.بعد هم گفتند: اگر قیامت کسی ازت سؤال کرد، بگو فاضل گفته بود.
نوشته ی رهرو راستین
لیست کل یادداشت های این وبلاگ