سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستان یار یاران دوست

عید دیدنی با بچه ها

شنبه 86 فروردین 4 ساعت 9:33 عصر

بسمه تعالی
سفر نامه عید با بچه ها
سکانس 1 ) قرارمان ساعت 3 بود . من فکر میکردم مثل همیشه کارهایمان که میگوییم 3 ولی مثلا 4 تازه از خانه میاییم بیرون ، هیچ کس آماده نیست اما وقتی سه و پنج دقیقه رفتم دیدم همه آماده اند اولش تعجب کردم اما نمیدانستم که اینجا مسئله ی تلپیسم مطرح است  . درس اخلاقی : همیشه کارهای فرهنگی را آنقدر جذاب کنیم که به اندازه ی یک شیرینی خوردن کشش داشته باشد .


سکانس 2 ) رفتیم خونه آقا ابراهیمینا دیدیم بنده خدا سراسیمه از حمام بیرون آمد گفت : آره آره عیدتان مبارک . بنده خدا فکر نمیکرد اینقدر وقت شناس شده باشیم چون راس ساعت سه و ربع که قرار بود برویم خانه آنها ، زنگ در خانه شان به صدا در آمد .
البته چون اولین خانه ای بود که میرفتیم بچه ها  هم با خوردن شیرینی و شکلات حسابی از خجالتش در آمدند تا او هم دفعه دیگر مثل ما وقت شناس شود .
درس اخلاقی : اگر قرار است یک قوم گرسنه ، دوره مهمانی بدهند ، خود را به آب و اتش بزنید تا اولین مهمانی خانه شما نباشد .


سکانس 3 ) وقتی از خانه اقا ابراهیمینا بیرون آمدیم روال  طبیعی اش این بود که برویم خانه آقایان  شاملو . اما  مجتبی میخواست بر خلاف جریان آب شنا کند و خود کشی کرد که به خانه آنها نرویم .اما نه تنها به خانه آنها رفتیم بلکه بیشترین خسارات وارده هم به خانه آنها وارد شد .
درس اخلاقی  : اگر میخواهی رودخانه را از مسیرش منحرف کنی ، بسترش را تغییر بده جلویش نایست و بگو مسیرت را تغییر بده .واگر میخواهی به بچه ها بگویی  -مطالعه تان را زیاد کنید - کاری کن که مطالعه برای آنها ارزش شود .


سکانس 4 ) رفتیم خانه آقا سجادینا مثل اینکه موتور بچه ها تازه روشن شده بود و یا یخشان تازه آب شده بود ، آماده بودند که از سرو گوش
هم بالا بروند و اثری از آجیل و شیرینی به جای نگذارند که ناگهان بابای سجاد داخل جمع شد و بچه های مودب مسجد ما آرام و راحت ( مجبور شدند )
بنشینند سر جای خود .
درس اخلاقی : برای کنترل بچه ها میتوان از بزرگترها  گهگهاهی ( البته به عنوان قرص مسکن  و نه دائمی  ) استفاده کرد .

سکانس 5 = غم انگیز ترین سکانس  ) حمله به خانه ما و ... فقط عکس را ببینید و به عمق فاجعه پی ببرید

توضیح : اشیایی که در دست بچه ها مشاهده میکنید سوغاتی است که هر کدام از خانه خودمان برای خودم عیدی آورده بودند
توضیح ِ توضیح : در این زمان طاقچه های ما خالی خالی شده بود .

سکانس 6 ) حسین حیدری  هر جا کوچکترین سخنی از ازدواج مطرح میشد ، حول میشد و میپرید وسط بحث و میگفت : من قصد ازدواج ندارم .
درس اخلاقی : برای درک نیازهای جوانان گاهی الفاظ معنای واقعی خود را نمیدهند و حتی گاهی کاملا معنای عکس خود را می یابند .به این نکته ظریف
 همیشه دقت کنیم .

سکانس 7 ) رفتیم خانه آقایان فرخی و البته در هتل چهار ستاره همیشگیشان که مخصوص مهمانهای خاص آقای مدیریت کانون است و یاد و خاطره ی
هندوانه خورون رازنده میکند نشستیم  اینجا بود که عده ای با دیدن اجاق روشن به یاد خلافهایشان افتادند و ...
 


درس اخلاقی  : هیچوقت  ( حتی یک لحظه ) محیط را برای انجام کارهای نا درست آماده نکن تا اگر چو منی قبل آن کار را میکرده ام وسوسه شوم .


یک نکته ی ضخیم : اولها فکر میکردم این  با هم بودنها وقتی اینجور خنده های با جا و بیجا توش باشه بدرد نمیخوره و باید حتما یک سودی به حال بچه ها داشته باشه اما
من به این نکته دقت نکرده بودم که این در جامعه ای است که ایده آل باشه و اگر بچه ها این خنده ها رو نکردند جامعه یک چیز به درد بخور تری یا لا اقل خنثی ای بهشان
بده اما حالا که از هر طرف گرگهای خوش خط و خال دهان باز کرده اند این مهمانی عیدی با بچه ها لااقلش این بود که بچه ها اون فیلم سینمایی چینی را کامل نتونستند نگاه کنند و این
باور کنید کار فرهنگی بزرگیه .

غبار

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : دوستان یار | نظرات دیگران [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    عکس یادگاری
    [عناوین آرشیوشده]


    v