سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستان یار یاران دوست

شهادت امام باقر

چهارشنبه 85 دی 6 ساعت 10:28 عصر

شهادت امام باقر (ع) تسلیت باد

خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند ،
پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب ، زیرا آن ، ساعتی است که درهای 
آسمان در آن هنگام باز گردد و روزیها در آن تقسیم گردد و حاجتهای بزرگ بر آورده
شود .
کافی ، ج 2 ، ص (478)

زندگانی حضرت امام محمد باقر ( ع )

1.حضرت امام محمد باقر ( ع )  
2.شهادت امام باقر ( ع ) .
3.زنان و فرزندان  

حضرت امام محمد باقر ( ع )

نام مبارک امام پنجم محمد بود  . لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ،
بدین جهت که : دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب
دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز
گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنیه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع )
است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )
و از سوی پدر به امام حسین ( ع ) می رسید . پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین
العابدین ، علی بن الحسین ( ع ) است .
تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدینه
اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید
الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد .
دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام
زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . یعنی مدت 19سال و چند ماه
ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر
صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن
مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی 
و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش
می آید ، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت
پیدا می شوند . قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید
می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت
خلافت شرح و تفسیر می نماید ، و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت
را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسیاری از حق طلبان را به
حقانیت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و
دین به دنیا فروشان برگرفته بود ، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در
بوته فراموشی قرار می دادند . برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و
یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند .
اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها
بایستند . بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع )
از موقعیت مساعد روزگار سیاسی ، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه
بهره جستند ، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی  را پایه ریزی نمودند . زیرا این
امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر
( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و می بایست به تربیت شاگردانی عالم
و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع
و تدوین و تدریس کنند . به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و
دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتی امام
باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد . ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )
متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود و
این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم می کرد ، و اداره آنها
را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب
به آداب اسلامی بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو
می پوشید . در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود . از آن حضرت می پرسیدند : جدت
لباس کهنه و کم ارزش می پوشید ، تو چرا لباس فاخر بر تن می کنی ؟ پاسخ می داد :
مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد
بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار ، نمی توانم
تعظیم شعائر دین کنم .
امام پنجم ( ع ) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود .
با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود . در ضمن
سخنانش می فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی  را از بین می برد و گناهان دو
طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ریزد . امام باقر ( ع ) در صدقات
و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و
عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی ، کمال مواظبت را داشت .
می خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم
اخلاقی  را به مردم تعلیم نماید .
در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت ، و با
کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای  کشت آماده می ساخت . آنچه از
محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق
می فرمود .
بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) می رفت ، پس
از گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او
بهره مند می گشتند .
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در
واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود
فروخته - کوشش بسیار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام
محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای  بی سابقه آل ابوسفیان ، که
مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقاید مردم به ویژه
در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شایسته امام معصوم است ، سعی بلیغ کردند
و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر
فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی  آن امام ، حضرت امام جعفر صادق
( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری  نمود ، و احادیث و تعلیمات
اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع )
با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر
و امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقه های درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و
مسائل لازم دینی  را برای مردم روشن فرمود .
رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی 
وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی 
را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثی 
که از آن حضرت روایت شده ، تعیین فرموده است . چنان که در این حدیث آمده
است :
روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده
بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد . صدای کودکی  را شنید ، پرسید کیستی ؟
گفت من محمد بن علی بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا ، سپس دست او را
گرفت و بوسید و عرض کرد :
روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شاید زنده بمانی و محمد
بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی . سلام من را به او برسان
و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به
امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق
قرآنی  و احادیث نبوی ( ص ) پرداخت .
این جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستین سال بعد از شهادت
حضرت امام حسین ( ع ) به همراهی عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با
تقوا و از مفسران بود ، در اربعین حسینی به کربلا آمد و غسل کرد ، و در حالی 
که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت
آن سرور شهیدان را انجام داد . باری ، امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت
و معدن احکام الهی بود . نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و
کلمات قصار و اندرزهایی همراه است ، که به ویژه در 19سال امامت برای ارشاد
مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به
روایاتی که نقل شده است ، در هیچ مکتب و محضری  دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از
محضر محمد بن علی ( ع ) نبوده اند .
در زمان امیرالمؤمنین علی ( ع ) گوئیا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز -
چنان که باید - بر مردم روشن نبود ، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات
مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی  ننوشیده بودند ، و در کنار دریای 
بیکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عده ای  معدود قدر چونان گوهری را
نمی دانستند . بی جهت نبود که مولای متقیان بارها می فرمود : سلونی قبل از تفقدونی 
پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید . و بارها می گفت : من به
راههای آسمان از راههای زمین آشناترم . ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود
علی را بداند ؟ اما به تدریج ، به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم
کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می کردند ، و مانند تشنه لبی 
که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال
گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام ( ع ) شدند ،
و به قول یکی از مورخان : " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی 
متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " . امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه
قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود
حماسه آفرینان - فراهم نبود ، از این رو ، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را
و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از این طریق مناسب تر
می دید ، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود ، به
فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت . اما بدین خاطر که نفس شخصیت
امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ، مورد
اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی 
شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه دیگری  نیز آن را دامن می زد : و آن
راه ، تجلیل و تأیید برادر شورشی اش زید بن علی بن الحسین بود .
روایاتی در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش -
مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی 
و جهان بینی خاص قرآن ، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی " مانند امام
شافعی " و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زید " را نیز تأیید
می کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) می فرمود : خداوندا پشت من
را به زید محکم کن .
و نیز نقل شده است که روزی زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد ، چون امام
( ع ) زید بن علی  را دید ، این آیه را تلاوت کرد :
" یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله " . یعنی : " ای 
مؤمنان ، بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خدای را " .
آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک ، ای زید ، به خدا سوگند
تو نمونه عمل به این آیه ای .
می دانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأثیر تعلیمات ائمه
( ع ) برای اقامه عدل و دین قیام کرد . سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموی ،
در سال ( 120یا 122) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه
جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند
و سپس سوزانیدند . و چنانکه تاریخ می نویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجه ای 
نینجامید و قیامهای دیگری نیز که در این دوره به وجود آمد ، از جهت ظاهری به
نتایجی نرسید ، ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیداری 
و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در
جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده
است . امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست
نیازیدند ، که زمینه را مساعد نمی دیدند ، ولی  در هر فرصت و موقعیت به تصحیح
نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار ، که نوعی 
دیگر از مبارزه است ، دست زدند . چه در این دوره ، حکومت اموی رو به زوال
بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود ، از این رو بهترین فرصت برای نشر
افکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ، پیش آمده
بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شکل پایه ریزی  و تدوین اصول مکتب - که امری 
بسیار ضروری بود - پیش آمد .
اما چنان که اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش می آمد
و احساس می کردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گیرد و خط صحیح
را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره
" حکومت الله " است تعلیم می دهد ، تکان می خوردند و دست به ایذاء و آزار و
شکنجه امام ( ع ) می زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ...
برای شناخت این امر ، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است
می پردازیم :
" در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموی ، به حج می آید ،
جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نیز به حج
می رفتند . روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی  سخنرانی می کند و در آن
سخنرانی تأکید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفه های 
خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی 
از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران . این سخنان که در بحبوحه
قدرت هشام گفته می شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینی بزرگ می یابد و به
گوش هشام می رسد. هشام در مکه جرأت نمی کند و به مصلحت خود نمی بیند 
که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق می رسد ، مأمور به مدینه  
  می فرستد و از فرماندار مدینه می خواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق
  روانه کرد ، و چنین می شود .
حضرت صادق ( ع ) می فرماید : چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به
مجلس خود طلبید . هنگامی که به مجلس او درآمدیم ، هشام بر تخت پادشاهی خویش
نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در
برابر خود نگاه داشته بود . نیز دستور داده بود تا آماج خانه ای ( جاهایی که در
آن نشانه برای تیراندازی می گذارند ) در برابر او نصب کرده بودند ، و بزرگان
اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند . هنگامی  که وارد حیاط قصر او شدیم ،
پدرم در پیش می رفت و من از عقب او می رفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم
گفته : " شما هم همراه اینان تیر بیندازید " پدرم گفت : " من پیر شده ام .
اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است " . هشام قسم
یاد کرد : " به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت ، تو
را معاف نمی دارم " . آنگاه به یکی از بزرگان بنی  امیه امر کرد که تیر و کمان
خود را به او ( یعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .
پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت
بکشید و بر میان نشانه زد . سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا
آنکه نه تیر پیاپی افکند . هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت :
" نیک تیر انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی . چرا
می گفتی من بر این کار قادر نیستم ؟ ... بگو : این تیراندازی را چه کسی به تو
یاد داده است " . پدرم فرمود : " می دانی که در میان اهل مدینه ، این فن شایع
است . من در جوانی چندی  تمرین این کار کرده ام " .
سپس امام صادق ( ع ) اشاره می فرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک
گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی 
با امام باقر ( ع ) سخن می گوید . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی 
اداره اجتماع اسلامی و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد ، سخن
می گوید . اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -
بیش از پیش ناراحت می کند . بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به
زندان افکند . و چون به او خبر می دهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام
( ع ) شده اند ، امام را رها می کند و به شتاب روانه مدینه می نماید . و پیکی 
سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، می فرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه
همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ،
مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با این
وصف امام ( ع ) در این سفر ، از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن کردن
آنان غفلت نمی ورزد .
جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت
می کند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقداری  از مال او را وقف کند ، تا
پس از مرگش ، تا ده سال در ایام حج و در منی  محل اجتماع حاجیها برای سنگ
انداختن به شیطان ( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای  او محفل عزا اقامه کنند .
توجه به موضوع و تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد . به گفته صاحب الغدیر 
زنده یاد علامه امینی - این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی ، در آن
مکان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد ، و
از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد ، و این نهایت حرص بر هدایت مردم
است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .

شهادت امام باقر ( ع )
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش
حضرت امام زین العابدین ( ع ) زندگی کرد و در تمام این مدت به انجام دادن
وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامی  ، تعلیم شاگردان ، رهبری 
اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن
دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت
رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول ( ص ) در زمین
است ، پرداخت و لحظه ای  از این وظیفه غفلت نفرمود .
سرانجام در هفتم ذیحجه سال 114هجری در سن 57سالگی در مدینه به وسیله
هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار
پدر بزرگوارش - به خاک سپردند .


زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق
( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود .
ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان
وفات کردند . علی و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : دوستان یار | نظرات دیگران [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    عکس یادگاری
    [عناوین آرشیوشده]


    v