سرمای بهار و پاییز
گفت پیغمبر زسرمای بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
زانکه با جان شما آن می کند
کان بهاران با درختان می کند
لیک بگریزید از سرد خزان
کان کند کوکرد با باغ و رزان
رزان : درخت انگور
سرد خزان : سرمای پاییز
مولانا دراین ابیات به سخن پیامبر (ص) اشاره می کند که از سرمای بهار خودرا مپوشانید زیرا آنچنان که درختان را سبز و خرم می کند جسم وروح شماراهم سبز و خرم وجوان می نماید ولی از سرمای پاییز خودرا بپوشانید که با شما چنان می کند که با سبزه و گل و درختان می کند . البته مولوی در این شعر به معنای ظاهری کلام پیامبر(ص) بسنده نمی کند و طعنه می زند بر کسانی که این سخن را برظاهر متوقف نموده اند و به باطن سخن نفوذ می کند و مغز معنا را می شکافد و بادِ بهار را تمثیلی از انسان کامل می داند که وزش او و گزش او جان آدمی را سیراب می نماید و آدمی را می رویاند و جوان و شاداب می نماید و سرد خزان را وسوسه های شیطانی و غیر رحمانی می داند که مملکت وجود آدمی را تسخیر می نماید و او را بی برگ و بار می کند .
از حضرت امیر (ع) نقل است : توقوا البرد فی اوله وفی آخره .فانه یفعل فی الابدان کفعله فی الاشجار : اوله یحرق و آخره یورق . «از سرما ی خزانی که اول می رسد (پاییز) بپرهیزید و سرمایی را که در آخر سال آغاز می شود (بهار) استقبال کنید،زیرا سرما همان اثر رادربدن شما ایجاد می کند که دردرختان ایجاد می کند ، در آغاز می سوزاند ودر آخر شکوفا می کند و برگ و بار می دهد . نهج البلاغه حکمت 123
لیست کل یادداشت های این وبلاگ