عروسی در شب شهادت و ... شریعتی
کلی حرف داشتم درباره شب شهادت امام صادق و عروسی در مسجد که فعلا بی خیالش
اما واقعا چرا امام صادق با 4000 نفر شاگرد اینطور مظلومانه شهید شد و چرا درب خانه اش را آتش زدند
و چرا با 4000 نفر شاگرد ، وقتی گفتند که چرا قیام نمی کنید فرمودند
اگر به اندازه این گله گوسفند یار داشتم قیام می کردم شمردن دیدن 17 تا است یعنی از 4000 شاگرد 17 تا یار و شیعه نداشتن
شاید هم یاران دوست نبودند؟ شاید هم شیعه تنوری نبودند
الان چی؟ آیا امام زمان از بین این همه مدعی دوستی 313 تا یار دارن ؟
.... باقیش بماند
چند وقت پیش که تو وبلاگها قدم می زدم و تو نوشته دیگران سرک می کشیدم به مطلبی برخوردم که چند تا نکته آموزنده داره حالا ببینید :
پس از آن که به تدریج اصطلاحاً «پیشرفت» کردیم و یکی از محله های بالای ابرشهر «تهران» ساکن شدیم، مسجد محله مان تبدیل به ساختمان نیمه ساز و سوله ای شد که چندان شلوغ نمی شد و یک سال بعد از سکونت ما هم هیات امناء!!! به بهانه ی بازسازی آنرا تخریب کردند.
خلاصه اینکه الان حدود پنج سالی است که مسجد محل ما متشکل از چادری برزنتی است که عده ی قلیلی به رهبری همان به اصطلاح هیات امناء چراغ آن را روشن نگه داشته اند و هنوز هم هیچ خبری از بازسازی نیست!
بماند...
از هفته ی گذشته ، ثبت نام در کتابخانه ی مسجد یکی از محله های نسبتاً نزدیک به منزلمان، این توفیق اجباری را به من داده که پس از مدتها بتوانم بعضی روزها نماز ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشاء را به جماعت در مسجد بخوانم.
امشب سر نماز مغرب و عشاء داشتم به این فکر می کردم که راستی امام جماعت شدن چه مسئولیت سنگینی را بر عهده ی انسان می گذاردها!
حقیقتاً کسی که امامت جمعی نمازگزار را می پذیرد، باید چندین و چند برابر انسانهای دیگر مراقب اعمال و رفتارش باشد چراکه خدای نخواسته با کوچکترین لغزش و یا کوتاهی اعمال همه ی مامومین خود را نیز زیر سؤال می برد.
خلاصه اینکه به نظرم حقیقتاً باید به انسانهای بااراده و خودساخته ای که زیر بار این مسئولیت سنگین می روند، دست مریزاد گفت!
نکات اخلاقی اولا امان از دست "بعضی" هیأت امنا ها ثانیا وای به حال بعضی به اصطلاح امام جماعتا مثل من 3 – چقدر بعضی کتابخانه ها سبب خیر میشن " عدو شود سبب خیر اگر .... چهارم هر کس مواظب نماز خودش باشه که من هیچ مسئولیتی به عهده نمی گیرم
شریعتی را چقدر میشناسیم؟ من خودم که تا مدتها تنها تصورم از شریعتی دبیرستان دکتر علی شریعتی تأسیس 1330 بود
بعضی از مذهبی ها هم اینقدر از وی بد می گفتن که من با خودم میگفتم چرا باید اسم دبیرستان ما شریعتی باشه و اینقدر راحت تو شهر کتاباش رو بفروشن
اولین آشنایی ما شاید همان باشد که در کتاب ادبیات در مقدمه کویر نوشتن
خلاصه این تصوراتم بود تا چند سال پیش یه متنی از مقام معظم رهبری درباره شریعتی خوندم که فرموده بودن هر دو قشر طرفداران و مخالفان به شدت به شریعتی ظلم کرده اند خلاصه کلی دید ما عوض شد خدا بیامرزدش ولی ادبیات دینی قوی داشت کاش چند تا مرد دینی با این ادبیات دینی زیبا الان هم داشتیم حالا
به همین منظور، متن زیر را که نویسنده در انتهای آن، این جمله ی معروف را نتیجه گیری کرده است، عیناً( به همان روش کپی – پیست خودمان ) از "کتاب فاطمه، فاطمه است" نقل کرده ام:
" خواستم از «بوسوئه» تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی ، از «مریم» سخن می گفت:
گفت ، هزار و هفتصد سال است که همه ی سخنوران عالم درباره ی مردم داد سخن می رانند.
هزار و هفتصد سال است که همه ی فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزش های مریم را بیان کرده اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ی ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند.
هزار و هفتصد سال است که همه ی هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجاز انگیز کرده اند.
اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار، به اندازه ی این یک کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگو کنند که : « مریم مادر عیسی است».
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم؛ باز درماندم:
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد (ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه ، این ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است. "
خدایا! چگونه زیستن را به من بیاموز! چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
دکتر علی شریعتی
نوشته شده توسط مهاجر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ