ملفمه ای از مطالب خوندنی مهاجر
بنام خدای مهربان
چنین نقل کرده اند که در زمانهای قدیم مردی با حضرت عزرائیل دوست و رفیق شد
و چون در خیلی جاها رابطه بر ضابطه مقدم است
بین این دو دوست قرار بر این شد که جناب عزرائیل قبل از اینکه برای قبض روح دوستش بیاید سه بار پیام و اخطار بفرستد تا این مرد با آگاهی کامل و آمادگی از این دنیا برود
بعد از سالها رفاقت جناب عزرائیل آمد و گفت دوست گرامی این بار برای قبض روح آمده ام و دیگه به آخر خط رسیدی
آن مرد شاکی شد و گفت: ای رفیق بی معرفت مگر قرار نبود قبل از این که جون منو بگیری سه بار پیغام بفرستی؟
عزرائیل گفت: فرستادم سه بار و بیشتر هم فرستادم مگر خبر دار نشدی؟
مرد گفت: چه وقت پیغامی به من نرسیده.
عزرائیل گفت :مگر همسایتون مرد خبر دار نشدی؟
مگر فامیلتون مرد خبر دار نشدی و ختمش نرفتی ؟
مگر اون پسر جوان تصادف کرد و وسط خیابون مرد ندیدی؟
ای غائب از چشمان ما
یار ا ببین هجران ما ، این درد بی درمان ما ، این خار در چشمان ما
وین دیده گریان ما ، این کوه غم بر جان ما ، دیگر چه باشد آن ما
ای غائب از چشمان ما
ای جلوه در طور ما ، ای نور اندر نور ما ، نور دو چشم کور ما
عیسای هر رنجور ما ، در غربت مستور ما ، پر درد از هجران ما
ای غائب از چشمان ما
مستی عالم مست تو ، هستی عالم هست تو ، هست همه در دست تو
دست همه پیوست تو ، پیوست جان پا بست تو ، گریان تو چشمان ما
ای غائب از چشمان ما
موسی به قربان شما ، عیسی به فرمان شما ، یعقوب گریان شما
یوسف پریشان شما ، جان علی جان شما ، دستم به دامان شما
ای غائب از چشمان ما
مولا زمان شیدائیت ، جان جهان سودائیت ، پیوسته دل ارزانیت
مجنون تو صحرائیت ، عالم همه قربانیت ، یک گوشه چشمی حالیا
ای غائب از چشمان ما
یارا سلامت می کنم ، چشمم به راهت می کنم ، دیده سرایت می کنم
هر شب صدایت می کنم ، این جان فدایت می کنم ، ای نازنین پنهان ما
ای غائب از چشمان ما
من تشنهی روی توام ، آشفته موی توام ، در حسرت کوی توام
صد لیلی بوی توام ، در بند ابروی توام ، جانان ! به سوی جان بیا
ای غائب از چشمان ما
مستور چون زهرای ما ، تنها چون مولای ما ، اسرار در سینای ما
وی هم نوا با نای ما ، وی اشک طوفان سای ما ، ای کوثرآدینه ها
ای غائب از چشمان ما
دل ها همه پروانه ات ، دل همه کاشانه ات ، دل ها همه ویرانه ات
در حسرت پیمانه ات ، پویند راه خانه ات ، گر بگذری بر کوچه ها
ای غائب از چشمان ما
مولا جوابم میکنی ؟ در غم هلاکم میکنی ؟ پر اضطرابم میکنی ؟
یا خود خطابم میکنی ؟ خود انتخابم میکنی ؟ تا من بیایم جمعه ها
ای غائب از چشمان ما
آیا میدانیدکه های مسجد ما!
آیامی دانید که بی نام حتی خودش هم نمی دونه کیه؟
آیامی دانید که ربطی باجه آب و برق بانک ملی با مسجدما چیه ؟
آیامی دانید که چرا بچه های مسجد مدتیه منتشر نمیشه؟
آیامی دانید که جمعیت کتابخانه چی های سابق فعالیتهایی دارن و در نماز ما شرکت نمی کردن ؟
آیامی دانید که گروهها مدتیه تشکیل نمیشه و وداع با رمضان گرفته نشد و مناجات شعبانیه تحریم؟
آیامی دانید که درب اتاق رایانه توسط بعضی ها پلمپ شده؟
آیامی دانید که قرار بود بعضی از مدیران در اواسط رمضون برکنار بشن ولی نشدن؟
آیا میدانید که دو نفر از سران و روسا از وقتی ما به مسجد برگشتیم تا دیشب که حاج آقا برگشتن در مسجد دیده نشدن؟
(بحث سیاسی شد ، ما که دیگه چیزی نمیدونیم)
این لینکدونی رو هم راش بنداز(لطفا)
امروز (این مطلب دیروز نوشته شده) وقتی برا نماز دشمن کشِ جمعه (که به دلیل مرخصی رفتن یک ماه خدمتی ها بعد از رمضون جمعیتش آب رفته بود )رفتیم دیدیم که برق نداریم و مسجد خاموش بود (هم خاموشی صوتی و هم نوری)
به تکاپوی تلفنی افتادیم بلکه برق را بوصلانیم (علیرغم اینکه قرار بود کارهای دیگران را انجام ندهیم)
داشتیم نا امید میشدیم و به فکر چند نفر کمک خطیب برای رساندن صدا به مردم به یاد صدر اسلام بودیم
که شکر خدا مثل اینکه قطع برق سیاسی نبود و خیلی زود مسئولان محترم مرحمت فرمودند
ما هم ازخدا خواسته بهانه دستمان آمد که کپی مطابق اصل مطلبی مرتبط را از سایت بازتاب در این تالار بچاپانیم.
وقتی نیروگاه خصوصی میشود
مدیرعامل توانیر اعلام کرد: چهارده نیروگاه تولید برق کشور، آماده خصوصی شدن است. من با وجود اینکه طرفدار خصوصیسازی هستم، ولی مدیرعامل توانیر را به جان والده محترمه مدیرعامل توانیر قسم میدهم، بیخیال این کار شود. چون با این روند خصوصیسازی که در این مدت ما دیدهایم، هیچ بعید نیست روزها و شبهایمان اینطور بگذرند:
صبح شنبه: در پی دعوای مدیرعامل نیروگاه «الف» با هیأت مدیره، مدیرعامل دستور میدهد تا روشن شدن وضعیت، نیروگاه تعطیل باشد؛ قطع برق.
ظهر یکشنبه: در پی پیروزی هیأت مدیره و تعویض مدیرعامل، مدیرعامل جدید که اصولگراست و عشق خدمت به بندگان خدا را دارد، جوگیر شده، دستور میدهد تا برق نیروگاه از این به بعد، به جای ولتاژ 220، با ولتاژ 350 ولت وارد مدار شود؛ سوختگی بسیاری از لوازم برقی.
دوشنبه عصر: در پی فشار رسانهها و اعتراض گسترده مردم و کارشناسان، قرار میشود تا مسئولان نیروگاه «الف» مسئله اضافه ولتاژ را جبران کنند. به همین دلیل، مقرر میشود تا به مدت 24 ساعت به جای ولتاژ 220، برق با ولتاژ 90 روی شبکه بیفتد؛ نیمسوز شدن باقی لوازم برقی.
سهشنبه شب: رئیسجمهور پس از خوردن شام (لوبیاپلو) و مشورت با یکی از مشاورانش، دستور برکناری تمام اعضای هیأت مدیره نیروگاه «الف» را صادر میکند و این حکم 45 ثانیه بعد به آنان ابلاغ میشود، اما آنان که معتقدند رئیسجمهور، قانونا حق ندارد اعضای هیأت مدیره یک شرکت خصوصی را برکنار کند، در یک جلسه فوقالعاده، مدیرعامل را موظف میکنند نیروگاه را خاموش کند تا حساب کار دست رئیسجمهور بیاید؛ قطع برق.
چهارشنبه صبح خیلی زود: رئیسجمهور که به خاطر خاموشی دیشب، با سر به اجاق گاز برخورد کرده، با سر باندپیچی، وارد دفترش میشود و دستورهای تندی را به رئیس دفترش میدهد. او هم سریعا با مدیرعامل نیروگاه تماس میگیرد و به خاطر اقدام علیه امنیت ملی و ارتباط با بیگانگان و تشویش انوار عمومی و لجبازی با رئیسجمهور، او را تهدید میکند. مدیرعامل که از ترس نزدیک است قالب تهی کند، ساعت پنج و ربع صبح شخصا به نیروگاه میرود و برق را با ولتاژ 2000 ولت وارد مدار میکند؛ انفجار و آتشسوزی گسترده در تأسیسات برقی.
پنجشنبه ظهر: قوه قضائیه اعلام میکند که به خاطر اشکالات قانون اساسی وارد به دستور رئیسجمهور از یک سو و نارضایتی عمومی از عملکرد هیأت مدیره نیروگاه «الف» از سوی دیگر، تا مشخص شدن تکلیف اداره این نیروگاه، تا اطلاع ثانوی نیروگاه «الف» توقیف موقت خواهد بود؛ قطع برق.
جمعه: تعطیل!
نوشته شده توسط : مهاجر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ