سلام
فکر کنم سال 83 یا 84 بود خونه پدر پسر ارشد صاحبخونه که مجتبی خزایلی داشت فارغ التحصیل می شد و یه شام داد البته فکر کنم کباب ... دانشگاه بود و البته خیلی خوش گذشت آخرشم این عکس یادگاری رو انداختیم
عکسی که من هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر خاطره انگیز بشه و باشه
رفقا اون مال 5-6 سال پیش بود و حتما در ذهن هر کی یه سری ایده ال ها و فضاها و بحث ها بود. تو اون جمع خیلیا حوزه رفتن، بعضیا کیسهایی داشتن که باهاش می شد 5 نشریه در یک شب زد؛ بعضیا بعدها تو مسجد خیلی فعال تر شدن و شدن اقای ک. جدید؛ بعضیا از اون جمع رفتن؛ بعضیا یه جور دیگه رفتن؛ بعضیا کاشکی نمیرفتن؛ بعضیا هم که خیلی رشد کردن.
الان قطعا فضا عوض شده بعضی ها همون آدما موندن بعضیا خیلی بهتر شدن بعضیا هم .. نمیدونم.
نظر شما چیه؟ احوالات و دید شما نسبت به اون موقع چطوریه؟ اگر برگردیم به اون زمان چه کارایی رو بهتر انجام میدیم چه کارایی رو اصلا و چه کارایی بهتر جواب داده؟ فکر میکنید 5 سال بعد چطوری میشه و باید چطور بشه هرکدوم از ما چی خواهیم بود؟ ها! نظرتون چیه؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ