• وبلاگ : دوستان يار ياران دوست
  • يادداشت : مديريت واحد لازمه كار فرهنگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهاجر 

    هوالحق
    يَک
    قريب به يَكي دو هفته است كه ننوشته ام. محض اينکه حالم گرفته شده. رفته توي قوطي.

    دو
    اُف بر اين دنيا كه همه اش دو مي آيد ... و افسوس كه يادم مي رود نبايد دل به اين دنياي غدار ببندم ...

    سه
    سه شده ايم رفته. گند زده ايم توي همه چيز.

    چهار
    چه هار شده اين سگِ بدمصب. هي مي كشاند اين طرف و آن طرف . پاچه گرفته ول نمي كند ...
    الهي و ربي من لي غيرك ؟

    پنج
    پنجه هايم را گره بزنم توي ضريحش ... چنگ بياندازم ... ول نكنم ...

    شش
    اين شُش هايم نياز به هواي تازه دارند ... آهاي اهل آسمان ... كمي اكسيژن لطفا ... دارم خفه مي شوم ...

    هفت
    هفتمين روز درگذشت
    اين هفته مان هم گذشت
    نه من آدم شدم ... نه آقا آمد... ربطي به هم دارند ؟

    هشت
    خيلي خوب است كه هشت هست !
    خيلي خوب است كه وقتي دلت مي گيرد آقايي هست. اين كه مهرش توي دلِ هش الهفت ماست ،‌ خيلي شكر دارد ...
    اينكه رفته اي تا حالا و ديده اي حرمش را تا هر وقت خواستي تصور كني كه مي ايستي سلام مي دهي و از صحن جامع مي روي داخل بعد مي روي گوهرشاد بعد .......
    و انتخاب با خودت است. گنبد يا ضريح؟ جفتش حال مي دهد. (چه با بچه ها و چه تنها) و هر وقت دلت گرفت گريه مي كني ....
    به حال خودت
    و به حال مادرت
    از عاشورا مي شود راحت گذشت. گريه ميكني . سينه مي زني. ولي از زخم سينه و سيلي نمي شود گذشت. نمي فهمممممممممممممممممممممم

    چقدر دعا کرديم و خواستيم که امسال با بچه ها بريم مشهد اما امسال که رفتيم با خودم گفتم اين چه رفتني بود از اين به بعد هر وقت مصلحت ديدي که تو معرفتمون تأثير داره بطلب بعد که ميرفتيم تو حرم ميگفتيم

    يا به جان جوادت کرم کن يا که بيرون مرا از حرم کن

    بعد کلي درباره .....

    بگذريم