• وبلاگ : دوستان يار ياران دوست
  • يادداشت : مديريت واحد لازمه كار فرهنگي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + من و مجتبي و باجناقش 

    سلام

    آقا سلمان لطفا به نظرات عنايت فرماييد

    + مسافر 

    به نام خدا

    عيد سعيد قربان را خدمت دوستان تبريك عرض مي كنم

    صدام خون آشام بر حسب ظاهر طبق اعلام مقامات عراقي اعدام شد اين هم جاي خوشجالي دارد چرا كه چه بسيار خانواده هايي را داغدار نكرده و چه ذلت هايي را بر ملت عراق تحميل نكرده است

    اي كاش صدام اعدام نمي شد اولا اعدام براي او بسيار كم بود و ثانيا بايد تمام اسناد حمايت هاي مدعيان دروغين دموكراسي و حقوق بشر از اين خونخوار توسط وي افشا و سپس اعدام مي شد

    شعر صحيح نيز به ابن صورت است:

    كعبه خود سنگ نشاني است كه ره گم نشود

    حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست

    + م ه ا ج ر 

    حرف زدن بعضي ها صرفا به کاهش اکسيژن هوا و افزايش گازکربنيک آن منجر مي شود بنابر اين از ديگران بشنويد

    دزد دين

    روزي دزدي در راهي بسته اي يافت که در آن چيزهاي گران بها بود و آيه الکرسي هم پيوست آن بود. دزد بسته را به صاحبش بازگرداند ؛به او گفتند چرا اين همه مال را از دست دادي ؟ گفت : صاحب مال عقيده داشته که اين آيه مال او را از دزد نگاه مي دارد ، و من دزد مال هستم نه دزد دين ! چون اگر آنرا پس نمي دادم در عقيده صاحب آن خللي راجع به دين روي مي داد ، آن وقت من دزد دين هم بودم !

    (برداشت آزاد است)

    اين هم از مناجاتهاي علامه حسن زاده است براي بعضي ها!

    حاجي و ناجي !

    الهي! خانه کجا وخداوند خانه کجا
    طائف آن کجا وعارف آن کجا
    آن سفر جسماني است واين سفر روحاني
    آن براي دولتمند است واين براي درويش
    آن اهل وعيال را وداع کند واين ما سِوي را
    آن ترک مال کند واين ترک جان
    سفر آن در ماه مخصوص است واين را همه ماه
    آن را يکبار است واين را همه عمر
    آن سفر آفاق کند واين سير انفس
    راه آنرا پايان است واين را نهايت نَبْوَد
    آن مي رود که برگردد واين مي رود که از او نام ونشاني نباشد
    آن فرش پيمايد واين عرش
    آن مُحرم مي شود واين مَحرم
    آن لباس احرام مي پوشد واين از خود عاري مي شود
    آن لبيک مي گويد واين لبيک مي شنود
    آن تا به مسجد الحرام رسد واين از مسجد الاقصي بگذرد
    آن استلام حجر کند واين انشقاق قمر
    آن را کوه صفا است واين را روح صفا
    سعي آن چند مرّه بين صفا ومروه است وسعي اين يک مرّه در کشور هستي
    آن هروله مي کند واين پرواز
    آن مُقام ابراهيم طلب مي کند و اين مَقام ابراهيم
    آن آب زمزم نوشد واين آب حيات
    آن عرفات بيند واين عرصات
    آن را يکروز وقوف است واين راهمه روز
    آن يک شب مشعر دارد واين همه شب
    آن را يک شب جمع است واين را همه شب
    آن از عرفات به مشعر کوچ کند واين از دنيا به محشر
    آن درک مني آرزو کند واين ترک تمنّا را
    آن بهيمه قرباني کند واين خويشتن را
    آن رمي جمرات کند واين رجم ديو پليد شيطان مَريد
    آن حلق رأس کند‍ و اين ترک سر
    آن را لا فسوق ولا جدال في الحج است واين را في العمر
    آن بهشت طلبد واين بهشت آفرين
    لا جرم آن حاجي شود واين ناجي!
    خُنک آنکه حاجي ناجي است.

    + مهاجر 

    سلام عليكم و رحمت الله

    باعرض پوزش از تأخيرات طولاني و تشكر از الطاف آقا سلمان و تبريك به مناسبت روز تولدش

    مطلب خوبي بود ولي سياسي تر از اين حرفا بايد مينوشتي با جزئيات بيشتر درباره مسجد

    درباره اخبار مسجد هم حضور مسافر بينام توضيحات دهيد كه ملالي نيست جز سلامتي شما و تعطيلي جلسات اخوان الصفا!!

    اما بعد قضيه انتخابات و كنايه هاي سخنرانانه (بر سر اتاق كامپيوتر و ... ) و چند تايي ازدواج ديگه

    مطالب پايين رو بخونيد و بس كه كارت مال آقا سلمان اس

    + مهاجر 

    بعد از جريان درگذشت پدر يکي از بچه هاي مسجد که من هم براي غسل و کفن ايشون رفتم ، خيلي روم تأثير گذاشته بود که نميتونم بگم ولي اين حکايت رو از حاج اسماعيل دولابي
    (کش رفته شده از صندلي) پيدا کردم براتون که هميشه به فکر مرگ هم باشيم

    مي‌روي بازار براي عيد چيز بخري.
    مي‌روي در مغازه‌ي آجيل‌فروش.
    مي‌پرسي«پسته داري؟» «بله.»
    «بادام چه طور؟» «بله.»
    «از آن نقل‌ها كه پارسال بردم؟» «بله، از آن بهتر هم امسال آورده‌ام.»
    هي مي‌پرسي. داري محك مي‌زني آجيل‌فروش را. ببيني جنسش جور است، رفتارش خوب است، لبش به حرف و خنده باز است يا نه.
    خوب كه مطمئن شدي، آن وقت مي‌پرسي «ديگر چي داري؟ پسته را ديدم، بادام را ديدم، نقل را ديدم، ديگر چي داري؟»
    مي‌گويد «يك جنسي آورده‌ام مخصوص شما. شما فقط مي دانيد اين جنس چي هست.»
    مي‌پرسي «چي هست؟» مي‌گويد «مشتت را بياور.»
    مشتت را مي‌بري جلو.
    يك چيزي مي‌ريزد توي مشتت. گرم است. خوب است. احساس مي‌كني دستت تازه شد.
    بو مي‌كني. به! به! عجب بوي گل مي‌دهد. بوي عطر مي‌دهد. نفس كه مي‌كشي ريه‌هات جوان مي‌شود. مي‌پرسي «اين چيه؟» يك شوخي هم باهاش مي‌كني. مي‌پرسي «اين چي است، بلا؟
    مي‌گويد «حلواي تن‌تناني، تا نخوري نداني.»
    اشاره مي‌كند «بخور. بخور و هيچي نگو.»
    مي‌خوري.
    عجب چيزي!
    مي‌پرسي «چي بود؟» …
    تمام شد.
    آجيل‌فروشي تمام شد.
    دنيا تمام شد.
    مرگ بود و خوردي و تمام شد.
    خلاص شدي از اين زندان تنت.
    از اين زندان دنيا.

    + مهاجر 

    هوالحق
    يَک
    قريب به يَكي دو هفته است كه ننوشته ام. محض اينکه حالم گرفته شده. رفته توي قوطي.

    دو
    اُف بر اين دنيا كه همه اش دو مي آيد ... و افسوس كه يادم مي رود نبايد دل به اين دنياي غدار ببندم ...

    سه
    سه شده ايم رفته. گند زده ايم توي همه چيز.

    چهار
    چه هار شده اين سگِ بدمصب. هي مي كشاند اين طرف و آن طرف . پاچه گرفته ول نمي كند ...
    الهي و ربي من لي غيرك ؟

    پنج
    پنجه هايم را گره بزنم توي ضريحش ... چنگ بياندازم ... ول نكنم ...

    شش
    اين شُش هايم نياز به هواي تازه دارند ... آهاي اهل آسمان ... كمي اكسيژن لطفا ... دارم خفه مي شوم ...

    هفت
    هفتمين روز درگذشت
    اين هفته مان هم گذشت
    نه من آدم شدم ... نه آقا آمد... ربطي به هم دارند ؟

    هشت
    خيلي خوب است كه هشت هست !
    خيلي خوب است كه وقتي دلت مي گيرد آقايي هست. اين كه مهرش توي دلِ هش الهفت ماست ،‌ خيلي شكر دارد ...
    اينكه رفته اي تا حالا و ديده اي حرمش را تا هر وقت خواستي تصور كني كه مي ايستي سلام مي دهي و از صحن جامع مي روي داخل بعد مي روي گوهرشاد بعد .......
    و انتخاب با خودت است. گنبد يا ضريح؟ جفتش حال مي دهد. (چه با بچه ها و چه تنها) و هر وقت دلت گرفت گريه مي كني ....
    به حال خودت
    و به حال مادرت
    از عاشورا مي شود راحت گذشت. گريه ميكني . سينه مي زني. ولي از زخم سينه و سيلي نمي شود گذشت. نمي فهمممممممممممممممممممممم

    چقدر دعا کرديم و خواستيم که امسال با بچه ها بريم مشهد اما امسال که رفتيم با خودم گفتم اين چه رفتني بود از اين به بعد هر وقت مصلحت ديدي که تو معرفتمون تأثير داره بطلب بعد که ميرفتيم تو حرم ميگفتيم

    يا به جان جوادت کرم کن يا که بيرون مرا از حرم کن

    بعد کلي درباره .....

    بگذريم

    + مسافر 

    با سلام خدمت همگي از غبار تا مهاجر و حباب و غيرهم اجمعين

    آقا حان وبلاگ يه خورده اي كم فروغ شده مطلب كم مياد توش

    پيشنهاد مي كنم از بچه ها اخباري را كه مربوط به وضعيت مجموعه بچه ها و ... است در وبلاگ نهاده شود تا دوستان غريب هم بتونن از اخبار مطلع شن

    بعدشم خواستم مطلبي درباره عرفه و ... در وبلاگ بذارم كه وقت نشد (چون بايستي تايپ مي شد) اما شعر زير از كتاب شبستان دل كه سفرنامه حج يك خانم نويسنده است و در سال 72 نوشته شده تقديم ميكنم:

    سنگ كعبه نشاني است كه ره گم نشود

    حاجي احرام دگر بند (بقيه شو يادم رفت )

    آقا جان التماس دعا در اين ايام متبرك

    مسافر

    + سجاد سخاوت 

    اقا سلمان منظورم ار آ خرين مطلب همون عكس يادگاري است .

    همين حالا 4 مورد نظر در نظرات اون وجود داره.