چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي
چه بغضها كه در گلو رسوب شد نيامدي
در ابتداي هفته ام در انتظار جمعه ام
دوباره صبح نه ظهر به غروب شد نيامدي
دوري ز برم اي گل خندان چه نويسم
من نور ضعيفم به مه چه نويسم
ترسم كه قلم شعله كشد صفحه بسوزد
با اين دل سوزان چه نويسم