به نام آنكه پرورانيد مرواريد عشق را در صدف قلب
اي آبي بلند
اي نغمه سپيد
چشم من
بارش باران تو را مي خواند
جهان در انتظار عدالت عدالت در انتظار مهدي
زندگي زيباست اي زيبا پسند
زنده انديشان به زيبايي رسند
بي كملي هاي انسان از سخن پيدا شود
سته بي مغز گر لب واكند رسوا شود
چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي
چه بغضها كه در گلو رسوب شد نيامدي
در ابتداي هفته ام در انتظار جمعه ام
دوباره صبح نه ظهر به غروب شد نيامدي
دوري ز برم اي گل خندان چه نويسم
من نور ضعيفم به مه چه نويسم
ترسم كه قلم شعله كشد صفحه بسوزد
با اين دل سوزان چه نويسم