• وبلاگ : دوستان يار ياران دوست
  • يادداشت : زائر هم اومد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    السلام عليك ايها الامام الصادق

    غريب مردن و تنهايي منادي را

    مگو به من كه نگويم

    و لال ؛

    بي خيال ؛ بنشينم !

    ------------------------------------------------------------------------

    گاه مي پرسم ، كجا رفتند آن مردان بي تكرار .

    جاده مي گويد ؛

    همينجا بي تكلف بي صدا جاري !

    در پناه حق

    زائر

    + مهاجر 

    كلي حرف داشتم درباره شب شهادت امام صادق و عروسي در مسجد كه فعلا بي خيالش

    اما واقعا چرا امام صادق با 4000 نفر شاگرد اينطور مظلومانه شهيد شد و چرا درب خانه اش را آتش زدند

    و چرا با 4000 نفر شاگرد ، وقتي گفتند كه چرا قيام نمي كنيد فرمودند

    اگر به اندازه اين گله گوسفند يار داشتم قيام مي كردم شمردن ديدن 17 تا است يعني از 4000 شاگرد 17 تا يار و شيعه نداشتن

    شايد هم ياران دوست نبودند؟ شايد هم شيعه تنوري نبودند

    الان چي؟ آيا امام زمان از بين اين همه مدعي دوستي 313 تا يار دارن ؟

    .... باقيش بماند

    محمد از ازل نور جلـــي شد

    علي از نور احمد منجلـي شد

    به پشت در ميــان آن هياهو

    ز خون فاطمه حيدر ولي شد

    ..................خيلي عاليه

    خدا خيرتون بده

    يا علي

    راستي غبار عزيز نگفتي لينكها رو چجوري شُر بديم توي وبلاگ؟

    + مهاجر 

    آقاي زائر عزيز خوش آمدي

    حال و هواي ما و وبللاگ را كلا عوض كردي دست مريزاد

    آقا سلمان دستت درد نكند

    خيلي هم بهتره

    + غبار 

    بچه ها آرشيو رو اينجوري اش بكنيم بهتر نيست ؟ يه سرو سامونس بگيره ؟

    فعلا خيلي ديرم شده خدا حافظ

    اگر اشتباهي مطلب يكي رفته تو قسمت ديگري بفرماييد جابجا كنم .

    + مهاجر 

    چند وقت پيش که تو وبلاگها قدم مي زدم و تو نوشته ديگران سرک مي کشيدم به مطلبي برخوردم که چند تا نکته آموزنده داره حالا ببينيد :

    پس از آن که به تدريج اصطلاحاً «پيشرفت» کرديم و يکي از محله هاي بالاي ابرشهر «تهران» ساکن شديم، مسجد محله مان تبديل به ساختمان نيمه ساز و سوله اي شد که چندان شلوغ نمي شد و يک سال بعد از سکونت ما هم هيات امناء!!! به بهانه ي بازسازي آنرا تخريب کردند.

    خلاصه اينکه الان حدود پنج سالي است که مسجد محل ما متشکل از چادري برزنتي است که عده ي قليلي به رهبري همان به اصطلاح هيات امناء چراغ آن را روشن نگه داشته اند و هنوز هم هيچ خبري از بازسازي نيست!

    بماند...

    از هفته ي گذشته ، ثبت نام در کتابخانه ي مسجد يکي از محله هاي نسبتاً نزديک به منزلمان، اين توفيق اجباري را به من داده که پس از مدتها بتوانم بعضي روزها نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشاء را به جماعت در مسجد بخوانم.

    امشب سر نماز مغرب و عشاء داشتم به اين فکر مي کردم که راستي امام جماعت شدن چه مسئوليت سنگيني را بر عهده ي انسان مي گذاردها!

    حقيقتاً کسي که امامت جمعي نمازگزار را مي پذيرد، بايد چندين و چند برابر انسانهاي ديگر مراقب اعمال و رفتارش باشد چراکه خداي نخواسته با کوچکترين لغزش و يا کوتاهي اعمال همه ي مامومين خود را نيز زير سؤال مي برد.

    خلاصه اينکه به نظرم حقيقتاً بايد به انسانهاي بااراده و خودساخته اي که زير بار اين مسئوليت سنگين مي روند، دست مريزاد گفت!

    نکات اخلاقي اولا امان از دست "بعضي" هيأت امنا ها ثانيا واي به حال بعضي به اصطلاح امام جماعتا مثل من 3 – چقدر بعضي کتابخانه ها سبب خير ميشن " عدو شود سبب خير اگر .... چهارم هر کس مواظب نماز خودش باشه که من هيچ مسئوليتي به عهده نمي گيرم

    شريعتي را چقدر ميشناسيم؟ من خودم که تا مدتها تنها تصورم از شريعتي دبيرستان دکتر علي شريعتي تأسيس 1330 بود

    بعضي از مذهبي ها هم اينقدر از وي بد مي گفتن که من با خودم ميگفتم چرا بايد اسم دبيرستان ما شريعتي باشه و اينقدر راحت تو شهر کتاباش رو بفروشن

    اولين آشنايي ما شايد همان باشد که در کتاب ادبيات در مقدمه کوير نوشتن

    خلاصه اين تصوراتم بود تا چند سال پيش يه متني از مقام معظم رهبري درباره شريعتي خوندم که فرموده بودن هر دو قشر طرفداران و مخالفان به شدت به شريعتي ظلم کرده اند خلاصه کلي ديد ما عوض شد خدا بيامرزدش ولي ادبيات ديني قوي داشت کاش چند تا مرد ديني با اين ادبيات ديني زيبا الان هم داشتيم حالا

    به همين منظور، متن زير را که نويسنده در انتهاي آن، اين جمله ي معروف را نتيجه گيري کرده است، عيناً( به همان روش کپي – پيست خودمان ) از "کتاب فاطمه، فاطمه است" نقل کرده ام:

    " خواستم از «بوسوئه» تقليد کنم، خطيب نامور فرانسه که روزي در مجلسي با حضور لوئي ، از «مريم» سخن مي گفت:

    گفت ، هزار و هفتصد سال است که همه ي سخنوران عالم درباره ي مردم داد سخن مي رانند.

    هزار و هفتصد سال است که همه ي فيلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزش هاي مريم را بيان کرده اند.

    هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستايش مريم همه ي ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند.

    هزار و هفتصد سال است که همه ي هنرمندان، چهره نگاران، پيکره سازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمندي هاي اعجاز انگيز کرده اند.

    اما مجموعه گفته ها و انديشه ها و کوشش ها و هنرمندي هاي همه در طول اين قرن هاي بسيار، به اندازه ي اين يک کلمه نتوانسته اند عظمت هاي مريم را بازگو کنند که : « مريم مادر عيسي است».

    و من خواستم با چنين شيوه اي از فاطمه بگويم؛ باز درماندم:

    خواستم بگويم: فاطمه دختر خديجه ي بزرگ است.

    ديدم که فاطمه نيست.

    خواستم بگويم که: فاطمه دختر محمد (ص) است.

    ديدم که فاطمه نيست.

    خواستم بگويم که: فاطمه همسر علي است.

    ديدم که فاطمه نيست.

    خواستم بگويم که: فاطمه مادر حسنين است.

    ديدم که فاطمه نيست.

    خواستم بگويم که: فاطمه مادر زينب است.

    باز ديدم که فاطمه نيست.

    نه ، اين ها همه هست و اين همه فاطمه نيست

    + غبار 

    زائر عزيز ، فتح الباب ضيافت خوبي ها را نثارت ميكنيم و به معناي كامل كلمه خوش آمد ميگويم . و اين را نيز ، كه با آمدنت ، اگر شما اميدوار ، اما ما مطمئنم كه كوچه باغ وبلاگماناَقلّ صفا و گرميَش ، سَر از گذر لوطي ها خواهد بود. و با هم ، با همه دوستان يار و ياران دوست ، همسفر زيارت عمل خواهيم شد . فعلا