• وبلاگ : دوستان يار ياران دوست
  • يادداشت : سبوح قدوس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام . من اي سي دي رو ديدم خيلي جالبه . تحقيقات خانم حميده بيطرف رو هم خوندم خيلي عالي بود . وبلاگ جالبي دارين . موفق باشين .

    سلام

    عالي بود.بيشتر

    zameneh-ahoo.blogfa.com

    + احمد سوري 
    من اين cd رو مي خوام.
    + مهاجر 

    1- سلام

    2- غبار جان دستت ندردد گفتيم حالا که قرار است مطالب ما ملفمه شود( ئي که وگفتي يعني چه؟) خودمان اينکار رو کنيم

    3- اگه يه نگاهي به نوشته هاي بچه ها کنيد و مقايسه اي بين نوشته هاي حباب و غبار با ممد جون کنيد خواهيد فهميد که چطور از روي دستخط ميشه طرف رو شناخت (يه کم ريزتر بنويس)

    4- ممکن است در هفته آينده اتفاقات مهمي در مسجد بيفتد و حال بعضي ها گرفته شود منتظر باشيد

    5- اخطار به بعضي از بعضي ها

    حرفاي قبليم رو پس مي گيرم .

    اون وريها هيچ لازم نيست خودتون رو به زحمت بندازيد . اصلا هم دليلي براي نگراني نداره . اصلا برا چي زنگ خطر* رو به صدا در آورديد ؟ .
    ما خودمون کم کم از اين ميدون مي کشيم کنار (نه). البته به اين وريها هم مي گم که از اين به بعد هم هر جا شنيديد کسي گفت ما اهل کوفه نيستيم بدونيد داره شوخي ميکنه . ولي با همتونم(……… . ( و خيلي هاي ديگه که حالش نيست . و خيلي هاي ديگه هم که اصلا نمي خوايدت توي وبلاگ سري بزنيد و ساکت نشستيد . اين رسمش نيست.

    پي نوشتها:

    *زنگ خطر اون وريها

    ديري ري . ديري ري . دري . دري . ري رييييي ري .(تو مايه هاي مارش پيروزي زمان جنگ بخونيد ) شنوندگان عزيزتوجه فرماييد شنوندگان گرامي توجه بفرماييد . مسجد ما بدست جوانان متعهد ، انصاري و انقلابي آزاد شد .

    اليس الصبح بقريب

    6- نظرتون درباره اين نوشته بعضي ها چيست؟

    بسم الله الرحمن الرحيم

    "الف لام ميم"

    "ذلک" العشقُ مَن "لاريب فيه"

    "لا يمسه الا" العاشقون

    "انا انزلناه في ليله" الوصل

    به همين مناسبت اينو داشته باشيد

    علامه‌ي آفتاب

    به بزرگ‌داشت 24‌آبان،‌ سال‌روز رحلت او

    شاگردت نبوده‌ام

    و نه حتي شاگردِ شاگردت

    تنها از دور تماشايتان كرده‌ام

    و گاه مي‌آيم

    و در كنار مزارت

    و مزار شاگرد شهيدت

    لختي مي‌نشينم

    بغض مي‌كنم

    و حسرت حكمت ناطقي را مي‌خورم

    كه ام‌روز هم‌نفس خاك است

    و هم‌آغوش سكوت

    علامه؛

    دل‌ام برايت تنگ مي‌شود

    و هر روز

    در كوچه پس‌كوچه‌هاي شهر

    و در رواق‌ها و صحن‌هاي حرم

    و در حجره‌هاي فيضيه و دارالشفاء

    به انتظار مي‌مانم

    آفتاب بر مي‌آيد

    و به زوال مي‌نشيند

    و رخ بر غروب مي‌زند

    و خورشيد وجودت را درنمي‌يابم

    و نفرموديد حضرت استاد؛