• وبلاگ : دوستان يار ياران دوست
  • يادداشت : صاحبد لان
  • نظرات : -1 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهاجر 

    سلمان جان سلام اينو بخون و هر کاريش خواستي کن پاييني رو هم حذف کن ، با تشکر

    امشب بعد ازيک ماه پر بركت ، بالاخره نماز اول وقت در مسجدمون راه افتاد و رفتيم براي نماز

    دلم شده بود ماشين لباسشويي اينقدر آشوب بود كه برم مسجد يا نه !؟

    شايد (حتما) به خاطر نظام رياستيش بود.عصر از اين ناراحت بودم كه چرا رمضان رفت و هيچ كاري نكردم ، هيچ تغييري نكردم و دلم داشت براي سحري ها و دعاهاش ،افطاري و قشنگياش نماز جماعتها و ... تنگ ميشد. .....

    مسجد هم كه بايد نمازهاش مرتب تر باشه ، باعث شده بود كه برا نماز اول وقت ،من و بچه ها آواره شهر بشيم .

    خب كاري نداريم هر جوري بود اولِ اذون ديدم نزديك مسجدم ، و طبق پيش بيني ام فهميدم كه حاج آقا رفته تعطيلات عيد فطر.

    من هم دلم نميخواست امام جماعت بشم ، چند بار رئيس كل منو صدا زد ولي من نمي توانستم اطاعت امر كنم.ميخواستم برم يه جواب اساسي بهش بدم ،آخه هر بار كه گير مي كنن و به جوان احتياج دارن ، جوان ميشه نور چشم و ميگن رو سر ما جا داريد و شما رئيس مائيد و هندونه هايي از اين قبيل؛

    ميخواستم بهش بگم اگه ما مسئوليم پس كسي نبايد به ما زور بگه ،

    نبايد به خاطر تزئينات بگي پاتونو از گليمتون بيشتر دراز كرديد ، بگيد از روي هوي و هوس هر كاري دلتون مي خواد انجام مي ديد بايد بتونيم مسئولين واحدهامون رو بدون مصيبتي مثل كتابخانه عوض كنيم برنامه بديم و اجرا كنيم ، از حسابهاي خودمان با خبر بشيم بايد بتوانيم از امكانات مسجد استفاده كنيم و حق نظردادن در مسائل مهم مسجد رو داشته باشيم ، كسي حق ندارد هر حرفي كه خواست به بچه ها بزنه و هر وقت خواست بگه از مسجد ميريزيمتون بيرون يا فحشي بده كه بچه ها بخوان ازش شكايت كنند ،

    نبايد گروهها و كارها را هر وقت كه خواست تعطيل كنه و از اين 300-400 نفر جوان پسر و دختر هر وقت خواست در برابر مسئولين استفاده ابزاري كنه .

    البته تند نريم ، من خودم از اونايي هستم كه مي گم با اينا بايد ساخت و متحد باشيم .گويا سخن امير المومنين است كه چرا بايد كفار در راه باطل اينقدر متحد باشند و مسلمانها در ايمانشان اينقدر پراكنده .

    اما زير بار ظلم هم نبايد رفت چند ساله كه تحمل كرديم . يك بار سلمان در باره عصبانيتش از يك جلسه با يكي از آيات عظام مسجد نوشت ولي نمي دانست كه درآن لحظه چقدر سخت بود براي من اينگونه صحبت كردن و ساكت شدن . (خيلي رفتيم ...!!!؟)

    حالا من موندم كه با اين همه بچه عاشق كه تو اين باغچه عشق جمع شدن چي كار كنم؟!

    آيا برم دنبال كار خودم و بچه ها هم پراكنده بشن يا باز كارا رو شروع كنيم و گروهها رو راه بندازيم و بچه ها هم تو كار برن ؟؟!

    بد جوري موندم بچه ها يا .....

    بقيه شقشقيه بعداَ

    والسلام علي من التبع الهدي